بين اين مردم صدرنگ و گرفتاري ودود


توي اين شهر كسي هست...كه آرام من است

سلامی به گرمای خورشید

شنبه 16 اسفند 1393
10:13
رضا

سلامی به گرمای خورشید،سلامی به طراوت باران , سلام به تمام کسای که در این مدت به خاطر روحیه ی داغونم اذیت شدن، سلام به کسایی که باعث شدند که اینطور به هم ریختم.

من بخشیدم کسایی رو که ناراحتم کردن ،بی زحمت شما هم ببخشین.


تجربه نام ساده ایست که ما بر روی اشتباهاتمان میگذاریم

حرف تلخ روبرو بهتر از حرف شیرین پشت سر است.

روشن کردن شمع بهتر از نفرین کردن تاریکی است


امیر تتلو میگه:دستای منو ول نکن که تعادل ندارم...



[ بازدید : 550 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

R.R/lover

سه شنبه 12 اسفند 1393
13:41
رضا

سلام خدمت تمام عزیزانی که به این وبسایت سر میزنند.دوستان لطفا در مورد مطالب نظر خودتون رو بزارین ، خیلی برام مهمه که بدونم مطالب رو در چه راستایی جلو ببرم. ممنون

R.R/LOVER


[ بازدید : 506 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ؟

يکشنبه 10 اسفند 1393
11:00
رضا

ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ؟

"ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛
ﭼﻮﻥ ﻣﻔﯿﺪﯼ
"ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﻔﯿﺪ ﻧﺒﺎﺷﯽ

ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ...
ﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﯿﺰی ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻢ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﮐﻮﭼﮏ ﮐﺎﮐﺘﻮﺳﯽ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪﺍﻡ، ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ...
ﻣﻦ ﺑﻪ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﯼ ﻣﺪﯾﺮﯾﺘﯽ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪﺍﻡ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ،ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﮐﺘﺎﺏﻫﺎﯼ شاملوی ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ...

ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ "ﺧﻮﺩ ﻭﺍقعی من" ﻫﺴﺘﻨﺪ...

به کسی که دوستش داری ""دلبسته"" باش نه وابسته!!!
هرگز، منتظر" فرداى خيالى" نباش.
سهمت را از" شادى زندگى"، همين امروز بگير.
فراموش نکن "مقصد"، هميشه جايى در "انتهاى مسير" نيست!
"مقصد" لذت بردن از قدمهايیست، که برمى داريم


[ بازدید : 577 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

مردمانه بی عشق

چهارشنبه 6 اسفند 1393
8:33
رضا

مردمان بی عشق کبوترارو پر دادن.دمت گرم داش امیر حرف دلم رو گفتی.خستم ،به هر کسی لطف کردم داغونم کرد.

وقتی نمیخانت همون روز بگیر وانت,وسائل و بریز پشتش و شک نکن به ایمانت،برو مشکل از تو نیست ،این همه مشکلو نمیشه تنا حل کنی ،حالا هر طوری.

کسی بی من نمیمیره ،میرم تا یکی دیگه از مشکلاتتون حل شه ، میرم اگه زندگی اینه.

من دوباره بی عشق نگران فردامم.

من دم عید میرم.به سمت جایگاه و شهر خودم.(تهران)

به هر حال دم داش امیر به خاطر این که حرف دل خیلیا رو میزنه ممنونم.یه دوست خوبی داشتم که هر موقع دعوامون میشد میگفت :کاری نکن مدیون خانوادم بشی!

الان من میخوام به یه مخاطب خاص بگم(خانم علی خانی).تو امشب مدیون خانوادم شدی.

خدانگهدار.


[ بازدید : 540 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

R.R/lover

يکشنبه 3 اسفند 1393
9:27
رضا

هر کسی یه زمانی عاشق میشه،یه زمانی ازدواج میکنه و... زمان به همین آسونی وهمینقدر سریع میگذره.و هیچ کسی دوست نداره تو هیچ کدوم از این مراحل شکست بخوره.پس بهتره که بیشتر فکر کنیم.

R.R/Lover


[ بازدید : 455 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

هه...

چهارشنبه 29 بهمن 1393
13:35
رضا

شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیر…
شخصیت من چیزیه که من هستم…
اما برخورد من بستگی داره به اینکه تو چی باشی…


[ بازدید : 542 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

ارزش

سه شنبه 28 بهمن 1393
23:43
رضا

دل گیرم از تمام کسانی که ارزش عادما رو از روی پول ،موقعیت شغلی و...مشخص میکنند.

همچنین دل گیرم از کسی که احترام رو از روی یه گوشی مشخص میکنند.

مخاطب خاص.

R.R/Lover


[ بازدید : 577 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

قانون فوتبال دوران کودکی رو یادتونه؟

دوشنبه 27 بهمن 1393
19:35
رضا

1. اونیکه از همه چاقتتر بود، همیشه دروازبان بود.

2. همیشه اونی که مالک توپ بود، میگفت کی بازی میکنه کی نه.

3. زیاد قسم میخوردی پنالتی بود، قسم نمیخوردی پنالتی نبود.

4. بازی زمانی تموم میشد که همه خسته میشدن.

5. مهم نبود که بازی چند چنده. هر کی گلِ آخر بازی رو میزد، برنده بود.

6. داور هم که کشک بود.

7. اگه یه موقع توپ گیر نمیومد، یه جورابی, یه دبه پلاستیکی, یه چیزی بالاخره توپ بود.

8. اگه تو یارکِشی آخر انتخاب میشدی، دیگه امیدی واسه زندگی نبود.

9. لحظه ای که توپ میرفت زیر ماشینی که در حال حرکت بود, پر استرس ترین لحظه زندگی بود.

10. وقتی مالک توپ عصبانی میشد، بازی تموم میشد.

11. دختر همسایه از کوچه رد میشد، همه رونالدینیو میشدن.

12. کفشت، پیرهنت پاره میشد، کتکای شب رو نگو.

13. مسابقه با تیم کوچه بغلی, مثل لشکر کشی هیتلر به لهستان بود.

آره, یادش بخیر.
ای کاش میشد بازم برگشت به همون دوران.
همون دورانی که معرفت و سادگی و انسانیت, حرف اول رو میزد.

‏نوستالژی

قانون فوتبال دوران کودکی رو یادتونه؟

1. اونیکه از همه چاقتتر بود، همیشه دروازبان بود.

2. همیشه اونی که مالک توپ بود، میگفت کی بازی میکنه کی نه.

3. زیاد قسم میخوردی پنالتی بود، قسم نمیخوردی پنالتی نبود.

4. بازی زمانی تموم میشد که همه خسته میشدن.

5. مهم نبود که بازی چند چنده. هر کی گلِ آخر بازی رو میزد، برنده بود.

6. داور هم که کشک بود.

7. اگه یه موقع توپ گیر نمیومد، یه جورابی, یه دبه پلاستیکی, یه چیزی بالاخره توپ بود.

8. اگه تو یارکِشی آخر انتخاب میشدی، دیگه امیدی واسه زندگی نبود.

9. لحظه ای که توپ میرفت زیر ماشینی که در حال حرکت بود, پر استرس ترین لحظه زندگی بود.

10. وقتی مالک توپ عصبانی میشد، بازی تموم میشد.

11. دختر همسایه از کوچه رد میشد، همه رونالدینیو میشدن.

12. کفشت، پیرهنت پاره میشد، کتکای شب رو نگو.

13. مسابقه با تیم کوچه بغلی, مثل لشکر کشی هیتلر به لهستان بود.

آره, یادش بخیر.
ای کاش میشد بازم برگشت به همون دوران.
همون دورانی که معرفت و سادگی و انسانیت, حرف اول رو میزد.‏

[ بازدید : 528 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

سمینار ایناگرام09140313163

يکشنبه 26 بهمن 1393
18:48
رضا


[ بازدید : 529 ] [ امتیاز : 4 ] [ نظر شما :
]

سلام.

يکشنبه 26 بهمن 1393
16:35
رضا

دوستان خداوکیلی ، فقط خصوصی نطر ندین. در مورد پست ها هم نطرتون رو بزارین.هر پستی و هر مطلبی که میزارم بیان کننده ی حال و روزمه,ممنون از تمام کسایی که ازم میپرسن چی شده و به فکرم هستند.دوستتون دارم.
[ بازدید : 648 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

دل خسته

شنبه 25 بهمن 1393
12:55
رضا

روزی میـــرسد ...

بی هیچ خبــــــــری ...

با کوله بــار تنهاییــــــم ...

درجاده هـــای بی انتهای این دنیـــای عجیب...

راه خواهــــــــم افتاد...

من که غریبــــــم چه فرقی دارد...

کجای این دنیـــــــــــا باشم...

همه جای جهان تنهـــــــــایی بــــا من است ...


[ بازدید : 498 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

خسته ام

سه شنبه 21 بهمن 1393
12:54
رضا


[ بازدید : 506 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

نگار میگه!!!!

دوشنبه 20 بهمن 1393
15:17
رضا

قم حا

نوشتم قم حا همه بهم خندیدند!!!گریستم.گفتم به غم هایم نخندید هرجور بنویسم غم دارد!!از اخر به اول بخوان تا من این روز هارا بشناسی...!!!



[ بازدید : 470 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

من

يکشنبه 19 بهمن 1393
15:49
رضا

تا حالا شده یهو دلت بگیره؟تا حالا شده یهو گریت بگیره؟! تا حالا شده دلت بخواد سر رو شونه ی یکی بزاری،کسی که دیگه نیست!الان دقیقا این حس و حال منه!دیگه حوصله هیچی رو ندارم.حتی خودم،حتی دیگه حوصله ی نفس کشیدن رو ندارم.خداحافظ تمام خاطرات من.


[ بازدید : 511 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

بعضی وقتا

شنبه 18 بهمن 1393
14:49
رضا

آدم بعضی وقتا باید یه سیلی به خودش بزنه و بگه . . .

احمق نمی خوادت !

اینقدر خودتو کوچیک نکن!!!


[ بازدید : 495 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]