سه شنبه 28 دی 1395
23:41
[ ]
باز باران بارید
کوله بارم شد خیس
جاده ی بی پایان
رد پایم را
روی پهنای زمینت بنویس
من از این جاده ی دلتنگی ها
بارها رفتم و برگشتم باز
در فراسوی همه خوشبختی
می شود باز غم از سر آغاز
هیچ شادی ابدی نیست که نیست
دائما غرق غم و دلتنگی
احدی نیست که نیست
هر فرازی به فرودی بسته است
هر بهاری به خزان پیوندد
من در این راه که نم دارد تنهایی من
به امید شفقی
می زنم گام به حدی که بماند رمقی
کوله بارم را
خشک خواهم کرد با نور امید
بار دیگر به گل عشق سلامی بدهم
فارغ از خاطره ی تلخ کنم خاطر را
دست می گیرم
دستی که چو من
مانده یخ کرده و تنها به جفای تقدیر
شاد خواهم کرد قلبی را که
شد گرفتار غم از جورو جفا بی تقصیر
به همه سوته دلان
راه آزادی و امید نشان خواهم داد
کوله بارم را که پر از امید است
پخش خواهم کرد بین آنها
کوله ام خالی خالیست
همه غرق امید
[ بازدید : 554 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]