تو دوست داری در ری سریع،من یه احساسی یه شهریوری
[ بازدید : 374 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
سلام دوستان عزیز ،از نظراتتون ممنونم ،ولی چون اکثرا درمورد خودم نظر میزارین نمیتونم تاییدشون کنم و صرفا جواب پیامتون رو در وبلاگتون میدم.
ممنون از همه....
اما؛امروز به عبارتی 21 /مرداد ماه هست و تا متولد شدن من 12 روز باقی مونده ولی چنتا مورد : اول این که از اونایی که ناراحتشون کردم معذرت میخوام و دوم این که اونایی که دلمو شکستن و ناراحتم کردن میبخشم به جز سه نفر که اسم نمیبرم و قول میدم امسال حتما حتما لطفشون رو جبران کنم!!!!
نکته:ممنونم از پروردگارم به خاطر آشنا شدن با دوست عزیزی به نام احسان مغزی و...
و دیگر هیچ
من تنها هستم ،اما تنها من نیستم....
گاه سکوت بیجا ،همه چیز را بر باد میدهد،همان گونه که حَرافی تمام آرامش را...
سلام هم گرم است و هم سرد...
وقتی به تو سلام میکنم فقط به تو سلام نمیکنم بلکه به تمام دوست داشتن هایی سلام میکنم که فرصت نشد ابراز کنم ،سلامی ار ته قلبم..
وقتی تو به من سلام میکنی فقط و فقط به دنبال بهانه ای میگردی که ... بیخیال
پس خداحافظیه سرد شرفف دارد به این سلام.....
خـــــداحـــافــــظ
من امروز به تمام باور های خودم گند زدم ،به تمام باور هایی که روزی برای رسیدن به آنها تلاش میکردم...
من عاشق این موزیکم...
میدونی امثال تو دو دستن
یه دسته نه مرامو معرفت یادشونه نه چیز دیگه
دسته دومم عداشو درمیارن ! پس همشون یه دستند
چطوری گربه صفت خوبی! میزونی! با عشق جدیدتی الان بیرونی
فک نکن ندیدمت از دور امارتو داشتم
یه سری حرفا هست نمیشه زد میدونی! اشتباه از من بود نزدم در گوشت
تا وقتی پیشت نیستم نجنبه سرو گوشت! اصلا بیخیال
مشکل از ذات خرابته ،یه آدم مریض که میخواست به همه پا بده
عقده ی توجه داری تا همه نگات کنن ،صدتا اسم داشتی حالا من چی صدات کنم؟
خجالت نمیکشی میدونم عادیه برات ملاک دوس داشتن چیزای مادیه برات
از هر کی یه تیکه کندی منم اضافه به اونا
گفتن همه یه روز همین عشقت شاخ میشه برات
من باور نکردم نه اینکه ساده باشم، بیشتر از اینا گرگ بودی اینا ساده هاشن
من عاشق سگامم چون معرفت دارن تو هم با اون لا شخورا باش که باهاتن
من دنیا مو با تو پیدا کردم وقتی گم کردی خودتو باعث شد عشقو علاقه امم یه روز بزنه دلتو
دیگه سراغ من نیا که تمومه این قصه
من حالم خوبه حال شبای تو چطور
به یاد اون می خوابی به عشق اون پا میشی
داری یواش یواش تو هرزگی اوستا میشی
در زندگی زخمهايی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته در انزوا می خورد
و میتراشد.
اين دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که اين
دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پيش آمدهای نادر و عجيب بشمارند
و اگر کسی بگويد يا بنويسد، مردم بر سبيل عقايد جاری و عقايد خودشان
سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آميز تلقی بکنند -زیرا بشر
هنوز چاره و دوائی برايش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط
شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس
که تاثیر این گونه دارو ها موقت است و بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد
میافزاید.
آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراء طبيعی ، این انعکاس سایهء روح
که در حالت اغماء و برزخ بين خواب و بيداری جلوه می کند کسی پی
خواهد برد؟
مدتهاسـت چهـره ات را عآاشقآانه
در ذهنـم نقاشـی میکنـم
کـارم را خـوب بلدم
هیـــــــــــــس بیـن خودمان باشد
بدجور سر کشیدن چــشمـانت گـیر کرده ام
مـــــــــــــــــــــــــــــــــن
اصلا حال خوبــــــــــــــــــــــــــی نـــــــــــــــــــــــدارم
همه چیز برام تــــــــــــــــکراری و کســل کننده شــده
هیچ حسی به هیچ چیز اطرافم نـــــــــــــــــــــدارم
فقط اهنــــــــــــــــــــگ گوش میدم و دراز میکشــــــــــــم
دلم برای لمس نگاهت
سخت بیقراری میکند
به کدام بهانه حواسش را
پرت کنم
دلم برای کودکی ام تنگ شده
آنقدر رویایی که
برای گل های خانه سایبان میساختم
کهمبادا نور گلبرگ هایش را بسوزاند
حالا
هر کسی از راه میرسد
چنان دلم را مبسوزاند
که به انسان بودن خودم شک میکنم